دیروز بعداز ظهر با کلی سرو کله زدن خوابوندمت تازه نیم ساعت بود که خوابیده بودی گوشیم زنگ خورد که اونم بدشانسی بالای سر شما بود بیدار شدی و شروع کردی به غر زدم که بریم دودویه(سرسره) به فاطمه زنگ زدم که میای بریم شکیبا رو ببریم بیرون گفت الان آرایشگام تا ٧ میام دنبالت رفتیم اول من یه سری کاغذ برا کیک یزدی خریدم میخواستم قالب ژله هم بخرم که اینقدر گریه کردی که پشیمون شدم رفتیم با هم پارک یکم که بازی کردی گفتی بییم گونمون(خونمون) باز شروع کردی به غر زدن که بییم( بریم)تموم مسیر رو گریه میکردی که از این ماشین بدم میاد منم اینقدر خجالت میکشیدم تا بالاخره رسیدیم خونه همین که از پله ها بالا اومدیم میگی بریم خونه مامان جون دیگه میخوستم سرمو ب...